ما در پنج سال اول به كودكانمان ياد ميدهيم كه چگونه راه بروند و چگونه حرف بزنند. اما در باقي عمرشان مرتبا به آنها گوشزد ميكنيم كه بايد بتمرگند و خفقان بگيرند.
...و همه ي مشكلات از آنجا شروع شد كه خواستيم يك آدم معمولي را مقدس نشان بدهيم. پ.ن: برداشت آزاد است اما منظور من در تمامي ابعاد روابط انسانيست. حتي همان كه از ذهن شما گذشت!
آيا ميدانستيد:كه يك انسان 8 ثانيه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است.
آيا ميدانستيد: كه داوينچي با يك دست مينوشت و با دست ديگرش نقاشي ميكشيد.
ايا ميدانستيد: كه غير ممكن است با چشم باز عطسه كرد.
آيا ميدانستيد: كه دوست دختر من با پسر عمويش روابط غير افلاطوني دارد.
نمي دانستيد؟!
مهم نيست! اين آخري را خودم هم تازه فهميدم.
مست بودم. تو اتوبان چمران آهنگ (وقتي دلگيريو تنها) ي ابي رو گذاشته بودم و صداشو تا ته بره بودم بالا. دلم گرفته بود... تو حال خودم نبودم... بلند بلند ميخوندم باهاش. هر كي رد ميشد يه متلكي مينداخت.
يكي ميگفت ناز نفست!
يكي ميگفت نخون آهنگو خراب كردي...
اما من بازم ميخوندم. تا اينكه يه 206 نقره اي كه يه دختر و پسر توش بودن كنارم تو ترافيك وايساد. دو تايي بلند بلند باهام خوندن:
وقتي دلگيريو تنها...
غمم سبكتر شد. دلگير بودم اما ديگه تنها نبودم. تو اون حال فقط يه لبخند بهشون زدم اما حالا ميخوام بهشون بگم ...
دمتون گرم
ديني/ معارف/ بينش اسلامي/ انديشه اسلامي/ انقلاب اسلامي/ متون اسلامي/ تاريخ اسلام /قرائت قرآن ... تبريك ميگم! يه چنتا درس فرعي باقي ميمونه كه اگه اونا رو هم بخونيد، مهندس ميشيد.
رفيقم ميگفت: ميدوني چرا من تو زندگيم پيوسته به گا رفتم؟
گفتم چرا؟
گفت: چون هميشه يه سري آدم دورو برم بودن كه گفتن اين راه اشتباس... اما هيچ وقت نگفتن راه درستش كدومه.
اون موقع كه گريه ت ميگيره و حواست حسابي به عزاداري و شب قدره،واسه سلامتي فلاني و به زمينِ گرم خوردن فلاني، ازت آمين و صلوات ميكشه.
اگه بازم برم... چجوري با خودم كنار بيام كه حسابم از اين حرفا جداس؟!
مهمترين فايده ي علم روانشناسي اينه كه مسائلي مثل (كوتاهي والدين در تربيت) يا (عوامل محيطي و وراثتي) رو به عنوان توجيه ، واسه اشتباهات آدما معرفي ميكنه.
يكي از دوستاي دوره ي دبستانمو ديدم. حال و احوال كرد و گفت خلبان شده و ماهي 6-7 ميليون درمياره. موقع رفتن شمارشو خواستم كه يه خط ايرانسل بهم داد و بعد رفت دم خيابون منتظر تاكسي شد.
...اين تصور كه ماري ته سيگار عشق جديدش را از زير سيگاري بردارد و بكشد ( با وجود اينكه تسوپفنر سيگاري نيست) مرا كاملا به هم ميريزد. به هر حال ماري بايد براي او كاري ميكرد. براي مثال با هم برقصند يا ورق بازي كنند يا براي هم كتاب بخوانند يا باهم صحبت كنند... در واقع اشپزي تنها كاري بود كه ماري ميتوانست برايش انجام دهد بدون اينكه به من فكر كند. چون به ندرت براي من اشپزي كرده بود و دليلي وجود نداشت با انجام اين كار احساس خيانت و فاحشگي به او دست دهد.
6 ماه پيش گفتم: نميزارم خراب شه
5 ماه پيش گفتم: خيلي برام سخته
4 ماه پيش گفتم: تموم شه اذيت ميشم
3 ماه پيش گفتم: تو خسته شدي
2 ماه پيش گفتم: خسته شدم
1 ماه پيش تا حالا فقط تماشات كردم تا كمتر دلم برات تنگ شه
الان اينجام... خراب شده... برام سخته... اذيت ميشم... خسته شدي... خسته شدم
اما از همه بدتر اينكه...
هنوزم دلم خيلي برات تنگ ميشه
يكي ميگفت تجربه مثله فانوسيه كه فقط جولو پاي اوني كه صاحبشه رو روشن ميكنه.
ولي اون يارو اضافه نكرد وسط باتلاق اگه 100 تا فانوس هم داشته باشي چه غلطي بايد بكني
يه دختر خيلي شيك كنار من تو اتوبوس خلوت وايساده بود.(اونور نرده ها!). موبايلش زنگ خورد. از ديالوگها ميشد حدس زد كه نامزد يا دوست پسرش اونور خطه. مثله اينكه از اونور خط ازش پرسيد كجايي؟ گفت توي تاكسي تو راه انقلابم. تا اينو گفت مردي كه تو آخرين رديف مردونه نشسته بود با آخرين قدرت داد زد: آقاي رارنده! ايستگاه نگه دار پياده ميشيم داداش!
لازمه بگم بعدش قيافه ي دختر چه شكلي شد؟!
-اين دخترايي كه دست يه دختر ديگه رو موقع راه رفتن سفت ميچسبن.
-اينايي كه هر وقت جوابي واسه سوالت ندارن ميگن الان وقتش نيست.
-اينايي كه فنر ماشينشونو ميخوابونن و احساس ميكنن قشنگتر شده.
-اينايي كه وقتي با پارتنرشون قدم ميزنن همش چششون ميدووه.